https://srmshq.ir/3rx7na
در جامعهای که مشکلات مردم هرروز به سبب بحرانهای اقتصادی و تحریمهای طولانیمدت و عدم ثبات اجتماعی _سیاسی بیشتر میشود؛ حکومت توانمندی لازم را جهت کنترل و ایجاد ثبات ندارد و هرروز مردم را دعوت به استقامت و پایداری در تحمل شرایط موجود میکند، کمترین انتظاری که جامعه در قبال این صبر و سکوت ویرانکننده دارد ایجاد فضایی دلگرمکننده و روحبخش در شهرها است. روحبخشیدن به بدنۀ شهر با رنگ و لعاب هنر و ایجاد فضاها و موقعیتهای چشمنواز بصری بهوفور میتواند در روحیهبخشیدن و التیامدادن ذهن و روح خستۀ جامعه از بار مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کارآمد باشد. زیباسازی بدنۀ شهر و باطراوتکردن محیط زندگی از وظایف دولتها و سازمانهای وابسته به آنهاست. اهمیت این امر در دهههای اخیر از آنجایی بیشتر شده که به دلایل مشکلات اقتصادی و درگیری هرروزۀ جامعه با آنها، امکان سفرهای نوروزی و گشتوگذار کم شده است و اغلب مردم به ناچار مجبور هستند در ایام نوروز در شهر خود ساکن باشند و برای تغییر روحیه و لمس بهار به گشتوگذارهای شهری بسنده کنند. حال آنکه کدام شهر؟ شهری پر از آلودگیهای بصریِ همیشگی و ناهنجاریهای معماری و شهرسازی؟ درست است که تغییر و تحول در این حیطه زمانبر است و پرهزینه و نیاز به کار کارشناسی و تیمهای تخصصی و کاربلدی دارد که این روزها در بدنۀ حکومت و سازمانهای مربوطه بهندرت یافت میشود و نمیتوان به یکباره و در کوتاهمدت انتظار چنین تغییر و تحولی را داشت؛ آنهم در شهری مثل کرمان که از دیرباز در همۀ عرصههای خود مشکل مدیریتی و عدم تعادل و ثبات را داشته است، اما میتوان با دعوت از هنرمندان و گرفتن مشورت از آنها در زمینۀ ساخت و سازهای موقت شهری، مجسمه و المانهای نوروزی روحی نو و تازه به جسم بیجان و بیمار شهر بخشید. نه اینکه در تمام این سالها و دههها این کار صورت نگرفته بلکه به چه شکل و شمایلی انجامشده مهم است. شوربختانه هرسال شاهد نصب المانها و نمادهای نوروزی بیکیفیت همراه با بیسلیقگیهای هنریای هستیم که در نهایت به نبودنشان راضیتریم تا به بودنشان؛ البته بار این کجفهمیهای بصری در تولید چنین آثاری به تنهایی بر دوش هنرمندان خالق آثار نیست؛ سهم بزرگ و عمدۀ این بهواقع فجایع بصری که بهبهانۀ نوروز و آغاز فصل نو در سطح شهر نصب میشوند، بر دوش «شهرداریها»، سازمان «سیما، منظر و فضای سبز شهری»، «شورای شهر» و «شورای انتخاب آثار» است. کمبود افرادی کارآمد، خلاق، خوشایده با درک هنری و زیباییشناسی و تحصیلات مرتبط در این سیستم، بزرگترین خیانتی است که در این سالها به شهر کرمان رواداشته شده است.
در تمام این سالها بارها و بارها دیدهشده که شهرداری بهعنوان کارفرما ساخت المانهایی را از هنرمندان درخواست کرده که بدون درنظرگرفتن شرایط محیطی، جغرافیایی و فرهنگی شهر کرمان و بدون توجه به اصالت و پشتوانۀ فرهنگی_تاریخی این شهر تنها کپیبرداری مستقیمی بوده از آثار خلقشده در داخل و خارج از کشور. شهری که به لحاظ تاریخی و داستانسرایی و صنایعدستی آنقدر پیشینه دارد که تا سالها منبع و مبدأ ایدههای خلاقانۀ هنرمندانش با سبکهای مختلف هنری در خلق مجسمه و المانهای نوروزی باشد ولی نهتنها کارفرما خود به این نکته توجهی ندارد بلکه جلوی خلاقیت و ذوق هنری هنرمند را نیز بهعنوان خالق اثر میگیرد و با استفادۀ نابهجا از قوانین و چهارچوبهای نامتعارف در تولید آثار هنری، باقیماندۀ هویت این آثار را به چوب حراج میزند و مانند خرید اقلام و کالاهای معمول موردنیاز شهرداری با آنها رفتار میکند. اینکه یک اثر هنری را بر اساس وزن آهن و ارتفاع کار و قیمت رنگ و متریال مصرفی قیمتگذاری کنند و جایی برای خلاقیت، ذکاوت، ذوق و سلیقۀ هنرمند باقی نگذارند چه انتظاری از هنرمند اثر میتوان داشت که بخواهد برای اثرش زمان و خلاقیت خرج کند؛ و در نهایت نتیجۀ کار میشود همین المانها و مجسمههایی که در سطح شهرِ بیهویت کرمان بیهویتتر از همۀ آنچه میبینی به مکانهایی وصله میشوند و چهرۀ شهر را دوچندان غیرقابل تحمل میکنند بهنحوی که هیچ لذتی برای گشتوگذار و چشیدن طراوت بهار برای افرادی که درک زیباییشناسی و خردهذوقی دارند باقی نمیماند؛ از طرفی سلیقه و ذائقۀ هنری سایر اقشار جامعه هم دستخوش این بیسلیقگیها میشود و نگاهی و درکی که باید تربیت شود در این میان، عادت میکند به زشت دیدن و درک نادرست از هنر؛ از طرف دیگر کار هنرمندِ خلاق و ماهر را دوچندان سخت میکند، از این دیدگاه که این هنرمند در خلق و نمایش آثار شخصی خود نیز دچار عدم پذیرش از سوی اکثریت جامعه میشود و به آن محبوبیتی که انتظار دارد نمیرسد و به سرخوردگی اجتماعی و انزوا دچار میشود یا در نهایت تصمیم به ترک زادگاه و مهاجرت میگیرد. این اتفاق ناخوش نهتنها دامن هنرمند و خالق آثار هنری را میگیرد بلکه گالریها و مراکز فرهنگیوهنریای که میخواهند در این شهر فعالیت کنند و بهصورت اصولی به ترویج فرهنگوهنر بپردازند را نیز راکد میکند و مانع از رشد و باروری آنها میشود.
در نگاه کلی یک المان یا مجسمۀ شهری ویژۀ نوروز میتواند به حد غیرقابل تصوری حائز اهمیت باشد؛ نهتنها سلیقه و ادراک هنری شهروندان را تحت سلطۀ خود قرار میدهد بلکه تأثیر عمیقی هم در دید بصری و تربیت نگاه هنری نسل آینده دارد. با امید به بازشدن روزنهای نو و پرنور در این مقوله.
https://srmshq.ir/g1k746
در راستای بررسی نقاط ضعف و قدرت و شناسایی چالشهای موجود در حیطۀ طراحی، ساخت و جانمایی سفرههای هفتسین و المانهای نوروزی «سال ۱۴۰۴» در شهر کرمان، تیم تجسمی سرمشق با دو تن از سازندگان فعال المانهای نوروزی کرمان «حمزه حیدریفر:» و «عمران حمیدی» در این خصوص گفتوگویی داشته که در ادامه میخوانیم...
از دیدگاه شما، جایگاه واقعی هنرمند در خلق المانهای نوروزی کجاست؟
حمزه حیدریفر:: بهنظر من، هنرمند باید در مرکز فرآیند طراحی و خلق المانهای نوروزی قرار داشته باشد. المانهای نوروزی فقط تزئیناتی فصلی، مناسبتی و موقت نیستند؛ بلکه فرصتهایی هستند برای گفتوگو با شهروندان، بازتاب فرهنگ و هویت ملی و بومی یک شهر یا منطقه، هنرمند در اینجا کسی است که با شناخت فرهنگ بومی و مفاهیم نمادین نوروز، میتواند این آثار را به چیزی فراتر از یک سازۀ تزئینی تبدیل کند؛ به رسانهای برای گفتوگو، تعامل و ارتباط ولی متأسفانه گاهی نقش هنرمند در این فرآیند به اجرا یا تزئین تقلیل پیدا میکند، درحالیکه اگر مسیر بهدرستی طی شود و هنرمند در تصمیمگیریها، سیاستها و غیره دخیل باشد؛ نتیجهاش اثری خواهد بود که هم کیفیت هنری دارد و هم با روحِ زمانه و نیازهای شهروندان هماهنگ است.
عمران حمیدی: در زمینۀ طراحی المانهای نوروزی و یا مناسبتی ایدههای هنرمندهای مجسمهساز میتواند بیشترین تأثیر را داشته باشد، البته که مسئلهای خیلی نسبی است و نمیتوان گفت اگر همۀ کارها به هنرمند سپرده شود و او بتواند با اختیار کامل طراحی و اجرا کند پس به نتیجۀ عالی و مثبتی خواهیم رسید؛ به نتیجۀ ایدهآل و تأثیرگذار رسیدن بهنوعی که نیاز عوام و خواص را تأمین کند و انرژی و پیام مثبتی بتواند انتقال دهد؛ نیازمند فاکتورهای مهم زیادی است که به چند مورد از آن اشاره میکنم:
_در زمینۀ المان و مجسمۀ شهری؛ از یکطرف مجموعۀ شهرداری را داریم با نظرها، پیشنهادها و سلیقههای افرادی که در سمت مدیر و مسئول هستند و تقریباً هیچیک تحصیلات مرتبط با موضوع را ندارند؛ نظرهایی که میدهند کاملاً سلیقهای است و معمولاً هرچه سابقۀ مسئول مربوطه در زمینۀ زیباسازی و المانهای شهری بیشتر باشد میتوان امید داشت که نظر مثبتتر و منطقیتری را داشته باشد؛ و در کل این یک مسئله و اقبال بسیار شانسی است که میتواند نصیب یک شهر شود.
_مورد دیگر، داشتن طرح و ایده است؛ داشتن یک ایدۀ ناب و جذاب در ایام مناسبتی مثل نوروز، بزرگترین چالش هر هنرمندی است؛ البته ممکن است ایده و طرح از طرف خودِ هنرمندِ سازنده هم نباشد و طراح شخص مشخص دیگری باشد که مخصوصاً در المانهای مناسبتی مسئلهای عادی است.
_ مسئلۀ مهم دیگر، داشتن توانایی تکنیکی برای اجرای طرح و ایده است که در صورت نداشتن توانایی لازم طرح میتواند ضایع شود، جذابیت و تأثیرگذاری خودش را از دست بدهد و حتی تأثیری معکوس ایجاد کند.
_گزینهای که در ساخت المانهای نوروزی خیلی تعیینکننده است، گزینۀ «زمان» است؛ از وقتِ مطرحشدن طرح و ایده تا اجرا و نصب آن، یک پروسۀ زمانبر و پرچالش برای هنرمندِ طراح و سازنده طی میشود که معمولاً در مرحلۀ طراحی بارها اصلاحیه لازم است تا بتوان به تأیید نهایی رسید و گاهاً هفتهها زمان میبرد و نظر مسئول و شهردار منطقه و در ادامه نظر کارشناسان مجموعۀ «زیباسازی» کار را زمانبرتر میکند؛ درواقع این بزرگترین مشکل سفارشهای نوروزی است و بیشترین گرفتاری هنرمندها با کارهای نوروزی همین کمبود زمان است که فشار خیلی زیادی را برای هنرمند بههمراه دارد، فرقی هم ندارد پروژه در چه زمینهای است؛ نقاشی دیواری یا اجرای هفتسین و المان یا هر کار پیمانکاری که باشد؛ دلیلش هم سیستم معیوب شهرداری است که خیلی کند و دیر عمل میکنند، ناهماهنگی بین مسئولین که باعث هدررفت زمان میشود؛ البته این مسئله در شهرهایی مثل مشهد، تهران و یزد تقریباً در طی سالهای گذشته حلشده است. طبق زمانبندی از شهریور و مهر شروع به فراخوان طرح و ایده میکنند و دستکم زمانی حدود ۲ تا ۴ ماهه برای اجرای طرح پیشبینی میشود.
اما در شهرستانها بهدلیل نداشتن تجربۀ مسئولین شهرداری و جابهجاییهای که هر یکیدو سال در پستهای تخصصی ادارۀ زیباسازی مناطق و زیباسازی کل پیش میآید باعث میشود این معضل هرساله تکرار شود و همین امر هم باعث افت کیفیت کار هنرمندان میشود؛ همین مسائل است که اجازۀ رشد را چه در طراحی و چه در اجرا از هنرجوهای هنر میگیرد و باعث میشود مجسمهسازهای حرفهای و جدی کمتر وارد فضای شهری و نوروزی شوند و اگر هم کاری به اجرا برسد حتماً با ضعف زیادی همراه است. علاوه بر همۀ آنچه گفته شد به نتیجه رسیدن قیمت نهایی و ارزشگذاری اثر هم در تعیین زمان اجرا و شروع کار تأثیرگذار است.
_ یکی دیگر از دلایل ضعف در اجرای المانهای نوروزی هزینههای اجرا است؛ که هنرمند باید کل هزینههای متریال، اجارۀ کارگاه، دستمزد شاگرد، استادکار و ساختوساز را بدهد؛ آنهم نه با نرخهایی که در طول سال همیشه پرداخت میکند بلکه با هزینهای دو تا سه برابر؛ هم بهدلیل تورم همیشگی ماههای آخر سال و هم کمبود نیروی متخصص، این عوامل هزینۀ دستمزد را بالا میبرد تا جاییکه حتی برای خودم پیشآمده دستمزد یک جوشکار ساده را بهاجبار روزی سهمیلیونوپانصدهزار تومان پرداخت کردهام؛ دستمزد نیروی ماهرِ فایبرکار و قالبگیر هم در حدی بالا میرود که گاهاً دیگر چندان سودی برای هنرمند باقی نمیماند، از طرف شهرداری هم؛ پروسۀ بستن قرارداد بهصورتی است که بهندرت قبلازسال به پرداختی برسد و تمام هزینهها بر دوش پیمانکار و هنرمند است؛ پرداختی قراردادها بهصورت اقساطی نامشخص در طول ماههای آینده پرداخت میشود؛ بهطورمثال چند کار نوروزی در سال ۱۴۰۱ برای «منطقۀ دو» اجرا کردم که آخرین قسطش در آبانماه پرداخت شد یعنی حدوداً ده ماه بعد از شروع کار، قرارداد تسویه شد؛ حتی در بهترین حالت هم معمولاً انتظار نمیرود در کمتر از چهار ماه پروژهای تسویه شود، البته موارد استثناییای هم پیش میآید که در لحظات نهایی قبل از پایان سال پرداختی انجام شود؛ موارد و مثال زیاد است که در حوصلۀ این مطلب نیست.
و در آخر باید گفت؛ تأمین منابع مالی، داشتن نیروی کار حرفهای، کارگاه و تجهیزات مناسب و حتی ترافیک کاری، داشتن زمان کافی برای اجرا و... تمام این موارد تعیینکننده است که نتیجۀ کار چه خواهد شد.
در طراحی، مدلسازی و حتی جانمایی آثاری که برای نوروز تولید میکنید؛ چه میزان حق انتخاب دارید؟
حمزه حیدریفر: میزان حق انتخاب هنرمند در این فرآیند، یعنی مجسمهسازی شهری متغیر است و بستگی به نگاه و رویکرد کارفرما دارد. در بعضی پروژهها، از ابتدا به هنرمند اعتماد میشود؛ یعنی او فرصت دارد که بر اساس پژوهش شخصی، ایدهپردازی کند، طرح اولیه را ارائه دهد و حتی در انتخاب مکان جانمایی اثر نظر بدهد. در اینگونه پروژهها، نتیجۀ نهایی معمولاً بسیار باکیفیتتر و اثرگذارتر است، چون مسیر خلق اثر از دلِ نگاه هنرمند شکلگرفته است؛ اما متأسفانه اکثراً به این شکل نیست؛ این آزادی بسیار محدود است و هنرمند بیشتر در نقش مجری ایدههایی عمل میکند که از سوی نهاد سفارشدهنده از پیش تعیینشدهاند. در این وضعیت که غالباً سفارش؛ «نگاه شخصی و سفارشی کارفرما» است، نتیجه هم قابل پیشبینی است. در این موارد شاید کارفرما راضی باشد اما رضایت واقعی مجری و مخاطب را بعید میدانم.
عمران حمیدی: طرح ایده معمولاً از طرف خودم است و گاهاً دوستان طراحی هستند که با شهرداری همکاری دارند؛ ایده و طرحی را مطرح میکنند و با پیشنهاد و همفکری طرحی را به اجرا میرسانیم. در مورد جانمایی معمولاً پیشنهاد و نظر از طرف خود مسئولین شهرداری است و گاهی هم نقطهای مشخص تعیین میشود که طراحی شود.
آیا روال کار باید به این صورت باشد که به یک هنرمند تجسمی طرح آماده و بعضاً کپی داده شود و از او بخواهند بدون هیچ نظر یا دخالتی فقط آن را اجرا کند؟ یا اینکه باید از هنرمند خواسته شود برای فضای شهری، طرح و ایدهای متناسب با نوروز و ایام عید ارائه دهد؟
حمزه حیدریفر: قطعاً و بیهیچ شک و شبههای گزینۀ دوم درستتر و حرفهایتر است. اگر فقط از هنرمند بخواهیم یک طرح آماده و حتی تکراری را صرفاً اجرا کند، درواقع او را به یک نیروی اجرایی تقلیل دادهایم، نه یک خالق اثر هنری. نتیجۀ این رویکرد هم به هویت، شخصیت و اعتمادبهنفس هنرمند آسیب میزند؛ و هم به کیفیت فضاهای شهری.
نوروز فرصت و بهانهای است برای خلق آثار تازه، الهامگرفته از فرهنگ، اسطورهها، طبیعت و ارزشهای بومی شهر؛ وقتی از خودِ هنرمند خواسته میشود که برای یک فضای خاصِ شهری ایدهپردازی کند، او میتواند طرحی ارائه دهد که هم با موقعیت فیزیکی آن مکان هماهنگ باشد، هم با روح زمانه و حالوهوای مردم.
در نهایت، وقتی به هنرمند اعتماد میشود، نهتنها نتیجۀ کار حرفهایتر است، بلکه شهر هم به جای پر شدن از المانهای تکراری و تکبعدی به فضایی زنده و متنوع تبدیل میشود که حاصل کار و اثر افراد مختلف و سلیقههای گوناگون است که بعضاً میتواند در تضاد هم باشد اما سازنده و رو به جلو است تا اینکه آثار یکدست و خالی از هویت و متناسب با سلیقهای محدود و قشری خاص باشد.
عمران حمیدی: قطعاً راه درست این است که طرح و ایدههای جدید و خاص به مرحلۀ اجرا برسد، حالا این طرح اولیه میتواند حتی از طرف هنرمند دیگر یا مسئول شهرداری باشد و نه طرحی کپی؛ طرح اولیه میتواند الهام از هر چیزی باشد و درنهایتِ امر این خلاقیت طراح است که میتواند ایدهای ساده یا شاید تکراری را به کاری خاص و جذاب تبدیل کند؛ و قطعاً توانایی و مهارت در اجرا است که نتیجه را تعیین میکند.
بهعنوان یک هنرمند مجسمهساز، آثاری که برای نوروز تولید میکنید را میپسندید؟ چه میزان با خواست و سلیقۀ شما همراه و همگام هستند؟
حمزه حیدریفر: اگرچه همیشه تلاش کردهام بیشترین تعامل، همکاری و درک متقابل را با شهرداریها یا نهادهای سفارشدهنده داشته باشم؛ اما واقعیت این است که در بسیاری از پروژههای نوروزی، روندی وجود دارد که بیشتر بر پایۀ سلیقه و نگاه کارفرما شکل میگیرد تا فرآیند خلاقانۀ هنرمند. در بسیاری از موارد، مسیر از پیش تعیینشده است _طرحهایی که از قبل آماده شدهاند یا مفاهیمی که از سوی کارفرما ابلاغ میشود_ و از هنرمند انتظار میرود که صرفاً آن را اجرا کند، نه اینکه ایدۀ خودش باشد یا خلاقیت داشته باشد.
این شیوۀ کار نهتنها باعث میشود کیفیت نهایی اثر پایین بیاید، بلکه هنرمند را هم از انگیزه و احساس تعلق به اثر دور میکند. درنهایت هم کار به محصولی منجر میشود که نه برای مردم جذاب است، نه برای فضای شهری ارزشافزودهای ایجادمیکند و نه از نظر هنرمند قابلدفاع است. درچنین شرایطی، طبیعی است که منهم اغلب این آثار را نمیپسندم؛ چون در آنها سهمی از نگاه و سلیقۀ شخصیام وجودنداشته است.
بهباور من، اگر هدفمان خلق آثار ماندگار و باکیفیت شهری است _چه برای نوروز و چه برای سایر مناسبتها_ باید فرآیند طراحی و اجرا مبتنیبر گفتوگو و مشارکت واقعی باشد. هنرمند، بهعنوان کسی که با فضا، فرهنگ و مردم در ارتباط است؛ باید از ابتدا در طراحی اثر حضور فعال داشته باشد. ما هنرمندان مجسمهساز، نمایندگان حسوحال شهری هستیم و اگر از ما فقط خواستهشود که اجرایی عملکنیم، بخش بزرگی از ارزش کار از بین میرود.
درنهایت، محصول خوب زمانی بهوجود میآید که همکاریای شکل بگیرد میان هنرمند، مدیرشهری و مهمتر از همه، خودِ مردم. اثر هنری شهری باید از دل گفتوگوی جمعی بیرون بیاید، نه از یک دستور اداری یا نگاه صرفاً سلیقهای. این چیزی است که من همیشه به آن باور داشتهام و سعیکردهام در پروژههایم و در محدودترین شرایط تا جاییکه ممکن است حفظشکنم.
عمران حمیدی: بهتجربه میتوانم بگویم کارهایی که برای نوروز ساختهام هرزمانی که طرح و ایدۀ خودم بوده و زمان کافی برای اجرا داشتهام کاری به نسبت بهتر و قابلقبولتری برای خودم و طبعاً مخاطب بوده و گاهاً شده طرحی تحمیلشده که سلیقۀ خودم نبوده اما ایده قابلیت اینرا داشته که با کمی تغییر به نتیجۀ بهتری برسد.
بهعنوان یک مجسمهساز، نوروز را به چه میشناسید؟
حمزه حیدریفر: برای من، نوروز یعنی «تضاد» و «تغییر». هیچ فصلی به اندازۀ بهار این حجم از تغییر ناگهانی و پرقدرت را با خودش ندارد. یکدفعه از زمستان، از خاک سرد و درختهای بیبرگ، وارد فصلی میشویم که همهچیز در حال شکفتن است، نور تغییر میکند، رنگها برمیگردند و حتی هوا هم بوی دیگری میگیرد. این تغییرات برای من فقط اتفاقات طبیعی نیستند، بلکه پیام بزرگتری دارند؛ اینکه همانطور که طبیعت تغییر میکند، ما هم میتوانیم تغییر کنیم.
این تضاد بین سرمای زمستان و گرمای بهار، بین سکون و حرکت، بین خاکستری و رنگ، برایم خیلی الهامبخش بوده است. همیشه فکر میکنم نوروز یک بهانه است برای اینکه آدم از خودش بپرسد: «چه چیزی را باید در خودم تغییر دهم؟ و چه چیزی میتواند بهتر شود؟»
عمران حمیدی: نوروز برای ما ایرانیها پر است از شاخصههای تصویری خاص و نمادها؛ تنوعهای فرهنگی و تاریخی ما در زمینۀ نوروز بسیار شگفتانگیز است و از هر چیزی میشود ایده و الهام گرفت. فوقالعاده بهانه و ایده برای ساخت تصویری جدید وجود دارد؛ و این پتانسیل را باید غنیمت بدانیم.
باتوجه به کارکرد المانهای نوروزی و هدف از نصب آنها، از دیدگاه شما بهعنوان هنرمند و دستاندرکار در این حوزه تا چه حدی این المانها باید جنبۀ هنری و زیباشناسانه داشته باشند؟
حمزه حیدریفر: در طراحی المانهای نوروزی، باید واقعیتهای شهری و نیازهای مخاطب در نظر گرفته شود. این یک موضوع دوگانه است: از یک طرف، شما با فضای شهری و شلوغیهایی مثل ترافیک، سرعت و رفتوآمد زیاد روبهرو هستید که به مخاطب فرصت نمیدهد که بخواهد خیلی عمیق و فلسفی به یک اثر نگاه کند؛ برای همین، طراحی این آثار باید طوری باشد که حتی در یک نگاه کوتاه، تأثیرگذار باشد و پیامش را منتقل کند.
اما از طرف دیگر، به این معنا نیست که باید آثار سطحی و بیروح باشند. هرچند ممکن است وقت مخاطب هم برای دیدن محدود باشد، اما این نباید باعث شود که اثر فاقد عمق و مفهوم باشد. هنرمند باید تلاش کند که در عین جذب سریع توجه، فضای فکری و احساسی هم ایجاد کند؛ یعنی اثر باید یک جذابیت بصری داشته باشد که در عین سادگی، پیامی عمیق یا احساسی را منتقل کند.
درواقع، این یک چالش است که چگونه میتوان هم از جنبههای هنری و فلسفی استفاده کرد و هم در شرایطی که مخاطب فرصت زیادی ندارد، پیام را بهراحتی و سریع دریافت کند. این بستگی به جانمایی و موقعیت اثر دارد. اگر در یک فضای شلوغ و پررفتوآمد است، باید طوری طراحی شود که حتی در یک نگاهِ گذرا، مفهوم و زیبایی کار قابلدرک باشد، بدون اینکه از پیچیدگی و زیبایی هنری آن کاسته شود.
اینکه هنرمند در این شرایط چه اولویتی باید بدهد، بستگی به محیط و ویژگیهای خاص آن پروژه دارد؛ اما بههرحال، مهم این است که اثری خلق شود که هم با فضا و شرایط محیطی هماهنگ باشد و هم بتواند تأثیر خود را بر مخاطب بگذارد، حتی اگر آن مخاطب فقط چند ثانیه فرصت داشته باشد تا به اثر نگاه کند.
عمران حمیدی: قطعاً هنرمندی که در زمینۀ فضای شهری فعالیت دارد هر میزانی که به مسائل عمیق فلسفی، هنر معاصر و زیباییشناسی تفکر و نگاه داشته باشد میتواند تأثیری جدیتر در سلیقۀ جامعۀ خودش بهجا بگذارد و حتی نگاه مسئولینی که در این حوضه فعالیت و نظر دارند را هم ارتقاء دهد. بهتجربه میشود دید هرجایی و شهری که هنرمندها و افرادی با نگاهِ حرفهای و هنری وارد فعالیت شهری شدهاند؛ باعث رشد و پیشرفت در آن حوزهها بوده و هستند و حتی در رشد و بلوغ نسل هنرمندهای بعدی هم تأثیرگذارند...
بهعنوان یک مجسمهساز رویکرد شما از مشارکت در ساخت المانهای نوروزی چیست؟ و مشخصاً با چه هدفی در این رویداد شرکت میکنید؟
حمزه حیدریفر: با وجود تمام محدودیتهایی که در سیستم سفارش و همکاری با شهرداریها وجود دارد؛ من بهویژه در این دو سه سال اخیر که بیشتر کارهایم اجرای مجسمههای فانتزی برای کودکان بوده، سعی کردهام که مفاهیم نوروزی را به شکل بصری و سادهای به آنها منتقل کنم؛ و هدفم این است که این آثار برای کودکان قابلدرک و جذاب باشند تا بتوانند از طریق آنها با نوروز و ارزشها و مفاهیم آن آشنا شوند.
مهمترین مسئله برایم این است که این مجسمهها بتوانند کودکان را بهدنیای نوروزی وارد کنند و این مفاهیم را به شکل ملموستری به آنها منتقل کنند؛ بنابراین تلاش میکنم که مجسمهها بهگونهای برای کودکان سرگرمکننده باشند؛ تا شاید زمانی شرایط بهگونهای بهتر شود که بتوانیم همکاری بهتری داشته باشیم.
عمران حمیدی: اغلب انتظار میرود موضوعات مربوط با ایام و مناسبات خاص، قراراست کاری نامانا و موقتی باشند اما نگاه و ذهنیت خودم این است که با این وجود چگونه میشود طرح و ایدهای را مطرح کرد که در حد امکان، کاری ماندگار شود و یا بارها ارزش استفاده را داشته باشد.
اتفاقاً همین چند سالی که مجسمههای نوروزی را کارکردهام هریک ماه قبل از نوروز معادل دو سال حس استرس، خستگی و پیری به من دست میدهد.
https://srmshq.ir/2t10ig
در بخش تجسمی این شماره از مجله و بهعنوان اولین شمارۀ سرمشق در سال جدید، به سفرههای هفتسین و المانهای نوروزی از دریچۀ هنر نگاهی انداختیم؛ و در همین راستا به سراغ چهار تن از هنرمندان هنرهای تجسمی در رشتههای نقاشی و طراح گرافیک رفتیم و با طرح سؤالاتی در این خصوص به گفتوگویی با محوریت چگونگی انتخاب طراح و مجری این سازهها و بررسی کمی و کیفی طرحهای اجراشده در سالهای اخیر و بهخصوص«نوروز ۱۴۰۴» پرداختیم.
در این دو گفتوگو از هنرمندان و فعالان حوزۀ کودکونوجوان سؤالات مشابه با دو دیدگاه متفاوت پرسیده شد؛ در مصاحبۀ پیشرو سعی بر این است که به بررسی آثار تولیدشدۀ شهری با کاربری تزئینات نوروزی از منظر زیباشناسی و تعریف آن از دیدگاه یک بزرگسال در چهارچوب هنر و الزاماتش پرداخته شود و در گفتوگوی دیگر آثار تولیدشده در شهر، با نگاهی از زاویۀ دیدِ کودکونوجوان موردبررسی قرارگرفتهاند.
بهعنوان یک هنرمند حوزۀ هنرهای تجسمی؛ از شهر و فضای شهری که در آن زندگی میکنید چه انتظاراتی دارید؟ آیا فضاسازیهای شهری بهخصوص در ایام خاص برای شما ازنظر دیدبصری و حالوهوای نوروزی رضایتبخش است؟
مژگان اربابزاده: وقتی صحبت از فضاسازی در شهر میکنید بهعنوان هنرمند و متخصص باید بگویم که این مقوله مرتبط با حوزۀ«پابلیکآرت» یا «هنر عمومی» در فضای شهری است که رسالتی بیش از یک تزئین بصری صرف داشته؛ نقشی پویا و تکمیلکننده در شکلگیری «هویتجمعی»، «حافظۀ فرهنگی» و «کیفیت زیستمحیطی» یک شهر ایفا میکند که لازمۀ وارد شدن و کار کردن در این حوزه،نگاه و رویکرد کاملاً تخصصی و آسیبشناسانه است.
با این چشمانداز، فضاسازیهای شهری و مناسبتی کرمان را بهطور کلی کممایه، در سطح نازل و بسیار کلیشهای میبینم و بهطور خاص تضعیفکنندۀ هویت جمعی، احساس تعلق، اعتماد عمومی و البته نوعی هدر دادن سرمایه و بودجۀ عمومی میباشد.
علی آرمین: اولین انتظاری که بهعنوان هنرمند از فضای شهری بهخصوص در ایام خاص دارم؛ توجه به کیفیت است نه کمیت که متأسفانه تعدد آثار با کیفیتهای مختلف باعث میشود ارتباط من با فضای شهری کم شود و همچنین کم بودن رویدادهای تعاملی همچون جشنهای خیابانی حس میشود.
محمد علیزاده: این مسئله برمیگردد به موضوعات بسیار مهمی مانند معماری، شهرسازی و گرافیک. این سه مقوله اگر با یکدیگر به وحدت برسند و درهمتنیده شوند مخاطب در شهر احساس«امنیتبصری»، آرامش و زیبایی میکند.
شهرهای زیبا؛ کیفیتهای بصری خاصی دارند که کارایی و خوانایی، هویتفرهنگی، نظموقانون، کیفیت بالای فضا و محیط زندگی و بسیاری فاکتورهای دیگر در آنها نقشی اساسی دارد.
«زیستشهری» زیبا مجموعهای از عوامل متعدد است که باید در کنار هم به یک وحدت انداموار و هارمونی برسند. تمرکز و یا غفلت بیش از حد به هرکدام از موضوعات، عناصر و نیروهای بصری، باعث آشفتگی و نازیبایی در ارتباط تصویری شده و درنهایت به آشفتگی بصری میانجامد؛ در حقیقت وحدت بین فرم، فضا، موضوع و کانسپت در یک شهر به نظم آسایش روانی، فرهنگ و تسهیلشهری منجر میشود.
برای مثال؛ شهری را تصور کنید که معماری قابلقبولی دارد اما سیستم حملونقل مناسبی ندارد یا پیادهرو و گرافیک محیطی باکیفیتی ندارد، درنهایت عدم وحدت بین این مقولات، احساس زیبایی و امنیت را در شهروند میکاهد.
به نظر من شهر؛ مجموعهای از فضاهای متنوع زیستی، اجتماعی و تفریحی است که احترام به تاریخ و فرهنگ را نیز در خود دارد و این تعریف منحصر به زمان و یا رویداد خاصی نیست.
مریم مرشدزاده: بهعنوان یک هنرمند؛ از فضای شهری انتظار دارم که در طراحی و فضاسازی، نوعی«تفکر خلاقانه»، «هویت بصری منسجم» و«ارتباط فرهنگی» دیده شود؛ اما متأسفانه فضاهایی که در شهر میبینم، بهخصوص در ایام خاص، بیشتر حالت تزئینی، سطحی و بدون عمق دارند. المانها اغلب بدون مطالعۀفرهنگی یا زیباییشناسانه انتخابشدهاند و بیشتر حالت تکراری و فرمالیته دارند. برای من، این فضاها نه الهامبخشاند و نه میتوانند روح هنریام را ارضا کنند. بیشتر یک تقلای سطحی برای«شاد بودن» دارند تا یک تجربۀ هنری یا فرهنگی غنی.
دیدن شهر با این حالوهوای نوروزی و المانهای کارشده چقدر برای شما بهعنوان یک هنرمند؛ جذاب و زیبا یا کسلکننده است؟
مژگان اربابزاده: با دیدن این اجراهای شلخته و سرسری به لحاظ ساختار، کلیشهای و سطحی به لحاظ محتوا؛ به این فکر میکنم که نهتنها اهداف و مفاهیمی مثل زیباسازی و بهبود منظر شهری، تأملبخشی، گفتمانسازی، مشارکتجویی و تعامل با شهروندان و فرهنگسازی، در میان نبوده؛ بلکه این کاردستیهای سرسری کاملاً در تضاد و تناقض با این اهداف و مفاهیم هستند. در برخی موارد حتی این حس را دارم که اگر این اجراهای غیرتخصصی و بیتناسب در کنار فلان بنا و بافت تاریخی _مثلاً یخدان مؤیدی یا بافت بازار_ بهزور چپانده نمیشد، چقدر منظر شهری اصلیتر بود و احساس تعلق و هویتبخشی بیشتری ایجاد میکرد؛ یا در فلان خیابان با منظر بهاصطلاح«مدرن»، در میان شلوغی و شتابزدگی شهری؛ که نشانهها و المانهای هنری میتوانند نقطۀ توقف و تأمل باشند و انتظار داریم از طریق آنها نوعی«فضاسازی روانی» صورت بگیرد، برعکس فلان المان و نمادِ بدون پیوستِ فرهنگی و روایی که صرفاً شبیه دکوری شلخته و بیروح است _ازجمله المان«دستها و گل» در«چهارراه شفا» و..._ که خودش باعث تشدید «انسداد بصری»، ناهماهنگی و انزجار بیشتر میشود.
علی آرمین: در برخی موارد احساس مثبتی از آثار تولیدشده بهواسطۀ کیفیت اجرا دارم، اما کمبود توجه به دید بصری مخاطب باعث میشود ارتباطم با آثار قطع شود و شتابزدگی هم در المانهای نوروزی شهر احساس میشود؛ به همین دلیل در طی این سالها هیچ المان نوروزی در ذهن من ماندگار نشده است.
محمد علیزاده: برای پاسخ به این سؤال باید دید که عوامل بنیادین و ساختاری که نامبرده شد چقدر اصولی است؟ و آیا به کیفیت بصری و زیبایی منجر میشود؟ اصولاً شهر را نمیشود«بزک»کرد. «زیبایی» برچسب و اتیکت نیست که بتوان به یک شهر یا شیای آن را وصله و پینه زد. زیبایی؛ چیزی جدا از عناصر دیداری، درونی و بیرونی یک شهر نیست. فرقی ندارد چه مناسبتی باشد؛ اگر فضای عمومی معماری و گرافیک شهری نازیبا باشد توجه بیش ازحد به آثار بصری مناسبتی که عموماً کپی و بدون مطالعه شکلگرفتهاند منجر به تشدید بحران در ارتباط تصویری میشود. «ارگ بم» را در نظر بگیرید این ساختار زیبا، کارا و دارای وحدت از یک متریال«بومآورد» شکلگرفته است و میتوان گفت با شاخصههای معماری ایرانی که در خود دارد واقعاً زیباست. حال فرض کنیم بیاییم درودیوار آن را نقاشی کنیم و یا مجسمههایی با سبکهای گوناگون در آن جای دهیم و هر محله را با بیلبوردها و تابلوهای گرافیکی متعدد آلوده کنیم؛ آیا زیباتر میشود؟
پاسخ منفی است. مجموعههایی از این دست در کرمان کم نیستند؛ که اصالت و هویت صحیح ارتباط تصویری را در کالبد وجودی خود دارند و زیبایی در تار و پود آنها ریشه دارد. اگر بخواهیم چیزی را اضافه یا کم و یا جایگزین کنیم بسیار حساس است و مطالعه و تخصص بالایی را میطلبد.
مریم مرشدزاده: در مواجهه با فضای شهری در نوروز، حس غالب من نوعی«حسرت» و«بیتفاوتی بصری» است. بهجای اینکه غرق در زیبایی و تحول بصری شوم، معمولاً با المانهایی روبرو میشوم که یا کپیاند، یا از مواد و رنگهای بیکیفیت ساختهشدهاند، یا در چیدمان و اجرای آنها بینظمی و عدم دقت دیده میشود. گاهی حتی به جای احساس زیبایی، نوعی شلختگی و بیهدفی در فضا حاکم است. اگرچه بعضی تلاشها قابلاحترام است، اما در مجموع برای من این فضاها نه جذاباند و نه دلنشین؛ گاهی حتی حالت تصنعی و خستهکنندهای هم دارند.
آمادهسازی فضاهای شهری و کیفیت المانها را برای نوروز نسبت به پارسال یا سالهای پیشین مثبت میدانید یا منفی؟ و چرا؟
مژگان اربابزاده: مشخصاً نه بهتر و نه بدتر؛ همانطور که اشاره کردم، رویکرد سیاستگذاران و مسئولان شهری را در حوزۀ سیما و منظر شهری بسیار سطحی، غیرتخصصی و درنتیجه غیرمسئولانه میدانم و این مسئلۀ امروز و امسال نیست؛ روندی است که سالیان سال به وجود آمده و بنا به دلایلی که از حوصلۀ این بحث خارج است، استمرار یافته و روزبهروز هم تشدید میشود.
قبلاً هم تأکید کردم که آثار شهری را با معیارها و در تطابق با اهداف حوزۀ«هنر عمومی» باید سنجید؛ درواقع هنر عمومی و این آثار باید «مدرسهای» در خیابان باشند؛ همه گروههای سنی و اجتماعی _حتی کسانی که به گالری سر نمیزنند_ با آثار درگیر شوند و سواد بصری و فرهنگیشان افزایش یابد، آثار باید احساس پیوند با «هویت بومی» را زنده کنند و درعین حال باعث ارتقای همزیستی و غنای فرهنگی شوند.
هنر عمومی اگر بتواند این ابعاد را بهطور همزمان در فضاهای شهری جاری سازد، شهری زنده و انسانی و پایدار خواهد ساخت که با شهروندانش تعامل اثربخش میکند و آنها را از انفعال خارج کرده و به تجربه و خلق مشترک فضا فرامیخواند.
با این اوصاف، بهطورکلی از دید آسیبشناسانه باید بگویم آثار کنونی:
۱- به لحاظ ایدهپردازی و مفاهیم؛ کممایه و کلیشهای هستند.
۲- کیفیت اجراها پایین و سرسری است.
۳- هیچ تنوعی در مصالح و تکنیکها وجود ندارد، از دیوارنگاره گرفته تا چیدمانها، المانها، مجسمهها و نورپردازی؛ همه یکنواخت، بدون خلاقیت و فاقد کیفیت و ساختار بصری مناسب هستند.
در آثاری که مخاطبش شهروند است شاهد عدم مشارکت مردمی و حذف شهروند از فرآیند طراحی و اجرا هستیم. بسیاری آثارِ نازل و کممایه کاملاً ناگهانی و بدون فراخوان جمعی و پیشزمینه بر سیمای شهری حک میشوند؟ و آن را مخدوش میکنند. پروژههای هنر عمومی در سرتاسر دنیا با همکاری «هنرمند_شهروند» و با فراخوانها و نظرسنجیهای جمعیِ هدفمند شکلگرفته و با فراهم کردن زمینۀ مشارکت تحقق مییابند.
علی آرمین: از لحاظ اجرا به نظرم کیفیت ارتقا پیداکرده اما از لحاظ محتوا نیازمند توجه بیشتری به المانها میباشد، _برای مثال؛ المانهای نوروزی ما محدود به المانهای فرهنگی و حیوان سال شدهاند_ و جا دارد به المانهایی که در روزمرگی افراد بیشتر حضور دارند توجه بیشتری شود.
محمد علیزاده: کیفیت آثار اجراشده در ایام نوروز در دنبالۀ سالهای گذشته سطح بالایی ندارند. غالب این آثار نشأتگرفته از یک فراخوان و یا سفارش است که بدون مطالعه در ایده و کانسپت شکلگرفته؛ خیلی از آنها سرهمسازی و کپیِ تکرار مکررات است. حاصل یک رفتار شتابزده و سلیقهای است که مخاطب و شهروند را به گفتوگو وانمیدارد؛ و بهبیان دیگر، دید او را رشد نمیدهد و سلیقهاش را به آثار کپی با کیفیتی نازل تقلیل میدهد. فکر میکنم که بسیاری از این آثار بزکشده برای پوشاندن چهرۀ خستۀ شهر در معماری و گرافیک است که طبیعتاً بازخورد مثبتی هم ندارد و خود تبدیل به یک معضل ارتباط تصویری میشود. ما در ورودی شهر _جاده تهران_ مشکل معماری، هویتسازمانی و گرافیکی داریم؛ و این مشکل با چهارتا المان و نقاشی و بزکدوزک حل نمیشود. مخاطب امروز آگاه است، دید وسیعی دارد و بهمحض ورود به شهر درک و دریافتش نسبت به فضای شهری شکل میگیرد و میفهمد که این شکل زیبا نیست.
بنده با پدیده و کلمۀ«زیباسازی» نمیتوانم کنار بیایم.
«زیباسازی» یعنی چیز زشتی را خلق کنیم و بعد بخواهیم زیبایش کنیم؛ که این امکانپذیر نیست.
اگر معماری، گرافیک و شهرسازی مسیر صحیحی را برود و در متن خود زیبا باشد، دیگر نباید دنبال زیبایی بگردیم. شما در کنار بنای رها شدۀ «صالحالمهدی» که چندین سال از آتشسوزی نمای آن میگذرد؛ بهترین نقاشی و یا المان را هم که بگذارید زیبا نمیشود.
عدم درک این مسئلۀ بنیادی، شهر را به محیطی بزکشده خصوصاً در ایام خاص تبدیل میکند.
مدیریت شهری ابتدا باید تکلیف نازیباییهای موجود شهری را که بیشتر محصولِ معماری و گرافیک است حل کند.
مریم مرشدزاده: کیفیت المانها نسبت به سالهای پیش نهتنها بهتر نشده، بلکه در بعضی موارد بدتر هم شده است. استفاده از متریالهای ارزان، رنگهایی که در نور طبیعی جلوۀ خوبی ندارند، اجرای شتابزده و تکرار طرحهای قبلی بدون نوآوری از دلایلی هستند که این افت کیفیت را نشان میدهند. به نظر میرسد نگاه بودجهمحور و رفع تکلیفی به نوروز باعث شده عمق خلاقیت و کیفیت طراحی فدای کمیت شود.
نکتۀ دیگر؛ عدم حضور مشاوران هنری یا تجسمی در این فرآیند است که به شکل مستقیم بر خروجی تأثیر گذاشته است.
اگر بخواهید رویدادی با عنوان«نوروز هنری» را تعریف کنید؛ چه تعریفی برای آن ارائه میکنید؟
علی آرمین: «نوروزِ هنری» برایم یک رویداد است که شهروندان در آن حضور مؤثری داشته باشند نه اینکه فقط مشاهدهکنندۀ تعدادی مجسمه یا چیدمانهای نوروزی باشند؛ یعنی توجه روی جشنهای خیابانی و اجتماعات مردمی همراه با موسیقی، آواز و یا رقص باشد.
محمد علیزاده: نوروز؛ یک «تفکر»، یک «فرهنگ» و یک«تمدن» را در خود دارد که با زیبایی بهار همراه است. این زیبایی در ذهن مردم ما نقش بسته و تا ابد ماندگار است. مردم با نمادها و نشانههای آن آگاه هستند و به زیبایی در محیطهای خود از آن استفادهمیکنند.
توجه به فلسفۀ نهفته در نوروز مهمتر از ارائۀ بصری یک جنبه از آن به شکلهای متفاوت است؛ بهطور مثال«نو شدن» این مسئله را میتوان در نوعی از بیان گرافیکی امروزی بهنام«گرافیک سبز» یافت و مصداق بارز آن در ترویج فرهنگ درختکاری است که خود میتواند فضای ارتباط تصویری یک شهر را تغییر دهد. مفهوم نوروز در«باغ شاهزادۀ ماهان» و مجموعۀ «گنجعلیخان» کرمان کاملاً آشکار است؛ و مخاطب در هر فصلی از سال با آن مواجه شود آن را درک میکند؛ چراکه روحِ تاریخ و فرهنگ ایران را در خود دارد. وقتی به کاشیکاری و تزئینات خیلی از بناهای کرمان نگاه میکنید با این فرهنگ مواجه هستید که نشان از یک عمق بصری در خلق بنا دارد. تنیدگی موضوع، فرم، محتوا و تزئینات در این آثار آنها را زیبا ساخته است و مخاطب در هر زمانی با آن مواجه شود به زیبایی میرسد. کاری که در حال حاضر در شهر به اسم«زیباسازی» در«ایام نوروز» انجام شد؛ یادآوری سطحیِ یک مفهومِ عمیقِ فرهنگی است و این آسیبزننده است.
وقتی به«نوروزِ هنری» میرسیم که فرهنگ و هویتمان در دل معماری و گرافیک و در کل شهر حلشده باشد؛ بهبیان دیگر در فرهنگ ایران، معماری و گرافیک و ارتباط تصویری مقولههایی جدا از هم نیستند که هرکدام مسیر خود را بروند و درنهایت بهجایی نرسند. این«فرهنگ بصری» حاصل تفکر و گفتوگوی بین تمامی اجزای درونی و بیرونی خود است و نه میتوان چیزی را به آن اضافه و نه از آن کم یا حتی جایگزین کرد.
مریم مرشدزاده: «نوروزِ هنری» یعنی «تجربۀ نوروز» با تمام جنبههای زیباییشناسانهاش؛ ترکیبی از «هنرهای تجسمی»، «نمایش»، «موسیقی»، «طراحی شهری» و «روایتهای فرهنگی» که هم«گذشتۀ ما» را یادآوری کند، هم «امید به آینده» را در دل شهر بدمد. در این نوع نوروز، هدف فقط تزئین نیست، بلکه «خلق تجربه» است؛ تجربهای که مردم را درگیر کند، حس «زندهبودن»، «نو شدن» و «مشارکت» را منتقل کند. این نوروز؛ «زنده»، «چندرسانهای» و «انسانی» است، نه صرفاً «عکسمحور» و «ویترینپسند.»
اگر مسئولیت آمادهسازی شهر برای نوروز بر عهدۀ شما بود بهعنوان یک هنرمند حوزۀ تجسمی برای ایجاد حالوهوای نوروزی و آمدن فصل بهار در فضای شهری چه کارهایی انجام میدادید؟ و چه اهدافی را دنبال میکردید؟
مژگان اربابزاده: اجازه دهید که به این دو سؤال آخر باهم پاسخ دهم؛ برای خلق«حالوهوای نوروزی» و آغاز بهار در شهر از طریق پروژههای «پابلیکآرت»، باید هم از ابزارهای بصری و مفهومی با نگاه تخصصی بهره برد، هم زیرساخت و چارچوب اجرایی و سیاستگذاریهای مناسبی مهیا باشد.
پروژههای نوروزی «پابلیکآرت»، باید تجربۀ«شهری زنده و مؤثر» باشند یعنی بتوانند هویتسازی و احساس تعلق را در شهر تقویت کنند و باعث ارتقای سطح تعامل و فرهنگ شوند. خلاصه بگویم، به این منظور باید از طرحهای چندوجهی و واگذاری برنامهریزی، طراحی و اجرا به«متخصصان» بهره گرفت و از جنبۀ مسئولیتنهادی هم؛ وجود چارچوب بودجهای شفاف، امکانات فنی کافی و حداقل مداخلۀ آمرانه و غیرتخصصی لازم است. بهیقین این ترکیب میتواند زمینه را برای خلق تجربهای واقعی، مشارکتی و پایدار از نوروز در فضای شهری فراهم کند.
البته تحقق این اهداف بیشتر به الزامات سیاستگذارانه برمیگردد؛ اعلام عمومی نحوۀ تخصیص بودجه، برگزاری فراخوانها و نظرسنجی عمومی؛ و در مراحل بعدی تأمین امکانات اجرایی و پشتیبانی فنی شهرداری _نگهداری و امنیت و... _ که همزمان با تأمین امکانات و شفافیت بودجه، آنچه برای مشارکت، تحقق خلاقیت و اهداف در چنین پروژههایی بسیار اهمیت دارد؛ این است که نهاد سیاستگذار علاوه بر تعریف چارچوبها و محدودیتهای کلی، بهاصطلاح نظارت نرم داشته باشد و از ابلاغات غیرتخصصی و سلیقهای در فرم، محتوا یا اجرا اجتناب کند.
مقولۀ فضاسازی شهری یا به بیان تخصصی «هنر عمومی»، باید سخنگوی «فرهنگ و هویتشهری» باشد؛ نه «ابزارِ توجیهیِ صرفکردن هزینه و بودجههای تخصیصیافته.»
منظرشهری بازتابی از هویت جمعی ما است. هر مناسبت و المانشهری فرصتی بیبدیل برای تقویت پیوند شهروند با فضا است؛ اما وقتی از این ظرفیت بهسان«مشتی رنگ و پلاستیک و پارچه و فلز» در نازلترین سطح بهره میگیریم؛ نهتنها از تأثیر واقعی هنر محروم میمانیم، بلکه روح بصری و روانی شهر را هم تخریب میکنیم.
و در پایان باید بگویم؛ با حمایت از تخصص و مشارکت جمعی میشود شهری«سرزنده»، «انسانی» و«الهامبخش» برای همۀ شهروندان ساخت.
علی آرمین: اولین کاری که انجام میدادم حذف هرگونه نگاه سیاسی یا ایدئولوژیک از رویدادهای اینچنینی بود و بستری را فراهم میکردم که مردم خود، شکلدهندۀ فضای نوروزیِ خود باشند.
یعنی جامعه، خود، بخشهایی از شهر را به نحوی که دوست دارد به شکل نوروزی تزئین کند؛ بسترهایی را جهت برگزاری جشنها و رویدادها مشخص میکردم و نگاهم فقط معطوف به چیدمانها و مجسمهها نبود.
محمد علیزاده: همۀ ما در خلق یک محیط زیبا مسئولیم و فرقی نمیکند مدیر باشیم یا شهروند عادی. در این شهر با پدیدههای عجیبی مواجهیم که حاصل بیمسئولیتی و بهتبع آن بیمدیریتی است؛ و بهنظرم اوضاع آن روزبهروز حادتر هم میشود.
مثلاً بسیاری از نماهای ساختمانی در نازیباترین حالت ممکن در سبک و نحوۀ اجرا است؛ بعضی نیمهکاره رها میشوند و بعضی که در گذر زمان آسیبدیدهاند مرمت نمیگردند. گرافیک محیطی دارد در بدترین شکل، خودنمایی میکند و هیچ استاندارد قابلدرکی وجود ندارد. تابلوهای سردر مغازهها روزبهروز بزرگتر و نازیباتر میشوند و حتی معماریهای صحیح بهنوعی با گرافیک بد تخریب میشوند. هرروز بر حجم و تعداد گرافیک محیطی، بدون در نظر گرفتن ابعاد و تناسبات انسانی و شهری اضافه میگردد. پلهای عابر پیاده رویکرد تبلیغاتی پیداکرده و از مفهوم اصلی خود فاصله گرفته است. حل این مسائل؛ مسئولیت، مدیریت، قانون و اجرای درست آن را میطلبد.
امروزه جریان حذف«زواید بصری» در شهرهای اینچنینی بسیار مهمتر از اضافه کردن موتیفها، المانها، نقش و نگارها است.
نباید این سؤالات اساسی را در شهر بیپاسخ بگذاریم و رهایشان کنیم. هر شهر یک«ظرفیت بصری» دارد که باید عمیقاً توسط متخصصان مختلف شهری موردمطالعه و بازنگری قرار گیرد و در نهایت هم اجرایی شود. رویکردهای سطحی و بدون استراتژی در حوزههای مختلف شهری راه را برای معضلات بصری و سوءاستفاده در شهر هموار میکند که نتیجهاش میشود آلودگی بصری و کیفیت پایین ارتباط تصویری.
مریم مرشدزاده: اگر این مسئولیت بر عهدۀ من بود، رویکردم «مشارکتمحور» و «مبتنی بر هویت بومی_محلی» میبود. ابتدا هنرمندان بومی را برای طراحی دعوت میکردم تا فضاها با سلیقه و روحیۀ هر منطقه هماهنگ باشد، در گام بعدی از مواد طبیعی و پایدار استفاده میکردم نه اشیای پلاستیکی رنگارنگ؛ تا حس واقعی بهار و زندگی منتقل شود، سعی میکردم داستانهای نوروزی، آیینها و نمادهای ایرانی را به زبان معاصر و با استفاده از«هنرهای محیطی» بازتعریف کنم.
اهمیت دادن به همۀ نکاتی که الآن نادیده گرفته میشوند از جمله «کیفیت اجرا»، «هویت فرهنگی»، «رنگشناسی»، «احترام به مخاطب» و دوری از مسائلی که بیش از حد بهاداده میشوند از جمله«کمیت»، «عکاسیپذیری صرف» و«ظاهر پرزرقوبرقِ بدون معنا»